درد یعنی که ترک بر تن دیوار شدن
مثل دل بستن و لب بستن و بیمار شدن
درد یعنی بدوی پشت سر خاطره هات
خسته در پیچ و خم خاطره تکرار شدن
هق هق گریه شود بغض، بگیرد نفست
شانه ات خم شود از این همه آزار شدن
تا سحر در دل کابوس فقط بودن و بعد
غرق آشفتگی و دلهره بیدار شدن
درد یعنی بدوی دست به دستش نرسد
از خودت از همه از فاصله بیزار شدن
درد یعنی همه ی قافیه ها تنگ شوند
بین صد حرف به دل مانده گرفتار شدن

موضوع مطلب :